۰ از ۵
از میانگین ۰ نظر دهنده

کتاب پرواز با آتش اثر زهره علی‌عسگری انتشارات جنات فکه

کالاهای مشابه

پیشنهاد ویژه فروشندگان

مشخصات فنی

مشخصات فنی کتاب پرواز با آتش اثر زهره علی‌عسگری انتشارات جنات فکه
مشخصات
اقلام همراه همراه با لوح فشرده مستند خاطرات امیر سرتیپ خلبان جانباز محمد عتیقه‌چی
تعداد صفحه 512
رده‌بندی کتاب تاریخ (تاریخ و جغرافیا)
سایر توضیحات برشی از متن کتاب:\r\nنمی‌دانم آن روز چه كسی در رادار مستقر بود. حدود ساعت ۱۱ و نيم، بعد از بنزين‌گیری به منطقه برگشتيم و رادار سمتس را در داخل خاک خودمان داد که آن را ادامه بدهيم، اما بی‌توجهی کرد و بدون اين كه ما متوجه باشيم ما را روی پادگان حمید برد. اين‌قدری نگذشت که من از زیر هواپیما، صدايی مثل ریزش قطره‌های تند باران روی کانال کولر شنیدم. از روی زمین هم گُله به گُله خاک بلند می‌شد. معلوم بود ما را زده‌‌اند ولی هنوز چیزی نمی‌دانستیم. کمی جلوتر، خسرو با هيجان گفت: ممد! آتیش گرفتی! من برگشتم و از آینه نگاه کردم. درست می‌گفت، از بغلِ موتور، آتش بیرون می‌زد. شليكا به شاهرگ اصلی بنزین موتور چپ خورده بود و موتور را جر داده بود و آتش گرفته بود. در مدت كوتاهی، آتش و حرارت از پشت سر، آن‌قدر زياد شد كه آقای جوانمردی صدايش درآمد. در فاصلۀ کمی، چراغ هیدرولیک هم روشن شد و پنجاه چراغ روبه‌روی ما كه هركدام مربوط به یك بخش از هواپیماست، يكی‌يكی شروع كردند به روشن‌شدن و چشمک‌زدن و بوق‌زدن و جيغ‌كشيدن و من دیگر کلافه شده بودم؛ انگار با پتک می‌کوبيدند توی سرم. هواپیمايم آتش گرفته بود، کابین عقبم داشت می‌سوخت و حالا اين همه چراغ و بوق به گوش و چشمم حمله کرده بودند.\r\n \r\nدر زمان کوتاهی، آتش کنار موتور آن‌قدر زیاد شد كه شعله‌هایش از اندازۀ هواپیما بزرگ‌تر بود. انگار یک گلولۀ آتش روی هوا پرواز می‌کرد. من سریع ارتفاعم ‌را بردم روی ۷هزار پا تا در ارتفاع بالاتر فرصت عمل بيشتری داشته باشم. حالا در مسیر، انگار کسی هواپیما را گرفته بود و دو دستی تکان می‌داد و هواپیما اصلاً قابل کنترل نبود. آقای غفاری مرتب اطراف ما می‌چرخید و هواپیما را چک می‌کرد و به من می‌گفت: هرجا نتونستی ادامه بدی، بپر بیرون... و هی تكرار می‌كرد كه: ممد! بالت داره ذوب می‌شه و می‌ریزه!\r\nاز شدت گرما، قسمت بال به بدنه، تكه‌‌تکه از هواپیما کنده می‌شد. من خودم چيزی نمی‌دیدم، چون این صحنه‌ها پشت سر ما بود ولی خسرو می‌دید که تکه‌ها می‌ریزند و در آسمان پخش می‌شوند. يک مقدار جلوتر، متوجه شدم روی سوسنگرد هستیم که دست عراقی‌هاست. من در آن منطقه زیاد پرواز کرده بودم و زمین را با چشم می‌شناختم.\r\n \r\nبرگشتم به سمت ۶۰ درجه که بروم به سمت دزفول. کل منطقه دست عراقی‌ها بود و آن‌ها از این جبهه سرتاسری به سمت ما که یک گلوله آتش در حال پرواز بودیم، تيراندازی می‌کردند و هم‌زمان فیلم‌ هم می‌گرفتند. فیلمی که بارها از تلويزيون عراق پخش شد و نشان می‌داد که هواپیما، هم می‌سوخت و هم تکه‌تکه می‌شد و هر تكه به سمتی می‌رفت. فیلمی که گویندۀ آن، ما را یکی از دجالان خمینی می‌نامید که به وسیله پدافند عراقی‌ها زده شده و به هلاکت رسیده‌ایم. ظاهر هواپیما طوری بود كه هیچ‌کس احتمال نمی‌داد خلبان‌هایش زنده بمانند.\r\nدر گردش به سمت ۶۰ درجه، همین‌طور که هواپیما بالا و پايين می‌رفت، یک تکان عجیبی خورد و انگار چیز بزرگی از آن كنده شد و رفت و هواپیما بدون کنترل، موج خورد و برگشت. در آن نوار كه بعداً شنيدم، خسرو می‌گفت: ممد! موتور چپت از جا دراومد!... بپر!\r\nموتورِ ذوب‌شده، از هواپيما جدا شده بود و در هوا رفته بود. طرف چپ که سبک شد، تعادل هواپیما به هم خورد و برای خودش پیچ و تاب می‌خورد و می‌رفت.
شابک 978-600-6603-16-2
قطع وزیری
گروه سنی تمامی سنین
موضوع خاطرات امیر سرتیپ خلبان جانباز محمد عتیقه‌چی
ناشر انتشارات جنات فکه
نوع جلد شومیز
نوع چاپ افست
نوع کاغذ تحریر
نویسنده زهره علی‌عسگری
وزن 700 گرم
مشاهده بیشتر
نظرات کاربران
هیچ نظری ثبت نشده است.

محصولات مشابه

جستجو دسته‌بندی‌ها کالای‌پیشنهادی ورود/ثبت‌نام