وقتی امروز صبح، موقع زنگ تفریح آمدیم توی حیاط، قبل از اینکه صف را به هم بزنیم، بویون، ناظم ما، گفت:
همه خوب به چشم های من نگاه کنید! من باید بروم دفتر آقای مدیر، آقای موشابیر مواظب شماست. لطف کنید آرام باشید و به حرف هایش گوش بدهید و او ر